کد مطلب:149344 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

تفاوت نگذاشتن میان مردم در تبلیغ
یكی دیگر از خصوصایت بسیار بارز سبك تبلیغی پیغمبران - كه شاید در مورد رسول اكرم بیشتر آمده است - مسأله ی تفاوت نگذاشتن میان مردم در تبلیغ اسلام است. دو راه جاهلیت بود. یكی زندگی طبقاتی عجیبی بر آن جامعه حكومت می كرد. گویی اصلا فقرا آدم نبودند، چه رسد به غلامان و بردگان. آنها كه اشراف و اعیان و به تعبیر قرآن «ملأ» بودند، خودشان را صاحب و مستحق همه چیز می دانستند و آنها كه هیچ چیز نداشتند مستحق چیزی نمی شدند. حتی حرفشان هم این بود، نه اینكه بگویند ما در دنیا همه چیز داریم و شما چیزی ندارید ولی در آخرت ممكن است خلاف این باشد، بلكه می گفتند دنیا خودش دلیل آخرت است؛ اینكه ما در دنیا همه چیز داریم دلیل بر این است كه ما محبوب و عزیز خدا هستیم، خدا ما را عزیز خود دانسته و همه چیز به ما داده است، پس آخرت هم همین طور است، شما در آخرت هم همین طور هستید؛ آن كه در دنیا بدبخت است، در آخرت هم بدبخت است. به پیغمبر می گفتند: یا رسول الله! آیا می دانی عیب كار تو چیست؟ می دانی چرا ما حاضر نیستیم رسالت تو را


بپذیریم؟ برای اینكه تو آدمهای پست و اراذل را اطراف خودت جمع كرده ای. اینها را جارو كن بریز دور. آن وقت ما اعیان و اشراف می آییم دور و برت. قرآن می گوید به اینها بگو: «و ما انا بطارد المؤمنین» [1] من كسی را كه ایمان داشته باشد، به جرم اینكه غلام است، برده است فقیر است طرد نمی كنم. «و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغدوة العشی یریدون وجهه» [2] این اشخاص را هرگز از خودت دور نكن، اشراف بروند گم شوند، اگر می خواهند اسلام اختیار كنند باید آدم شوند.

شنیده اید كه یكی از همین شخصیتها كه مسلمان شده بود، در مجلس رسول خدا نشسته بود (سنت و سیره ی رسول اكرم این بود كه اولا در مجلس بالا و پایین قرار نمی دادند؛ معمولا حلقه وار و دایره وار می نشستند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد. ثانیا نهی می كردند كه در هنگام ورود ایشان كسی جلوی پایشان بلند شود؛ می گفتند این، سنت اعاجم است، سنت ایرانیهاست. و نیز می فرمود: هر كس كه وارد شد، در جایی كه خالی است بنشیند، نه اینكه افراد مجبور باشند جا خالی كنند تا كسی بالا بنشیند، اسلام چنین چیزی ندارد.) یكی از مسلمانان فقیر و ژنده پوش وارد شد.كنار آن شخص كه به اصطلاح اشراف بود جایی خالی بود. آن مرد همان جا نشست. همینكه نشست، او روی عادت جاهلیت فورا خودش را جمع كرد و كنار كشید. رسول اكرم متوجه شد. رو كرد به او كه چرا چنین كاری كردی؟! ترسیدی كه چیزی از ثروتت به او بچسبد؟ نه یا رسول الله. ترسیدی چیزی از فقر او بتو بچسبد؟ نه یا رسول الله. پس چرا چنین كردی؟ اشتباه كردم، غلط كردم، به جریمه ی اینكه چنین اشتباهی مرتكب شدم الآن در مجلس شما نیمی از دارایی خودم را به همین برادر مسلمانم بخشیدم. به آن برادر مؤمن گفتند: آن را تحویل بگیر. گفت: نمی گیرم. گفتند: تو كه نداری، چرا نمی گیری؟ گفت: برای اینكه می ترسم بگیرم و روزی دماغی مثل دماغ این شخص پیدا كنم.


[1] شعراء / 114.

[2] انعام / 52.